من و شیرین کاری هایم

شهرى تو را از شهر دیگر بهتر نیست . بهترین شهرها آن بود که در آنت آسایش زندگى است . [نهج البلاغه]

از: علی مامان  پنج شنبه 88/8/14  ساعت 12:9 عصر  

روزهای گذشته

روزها گذشت و من کلاس اول رو پشت سر گذاشتم با همه ی خوبی ها و بدیهاش.

اگه خاطره ای یادم اومد حتما می نویسم.

تابستون هم گذشت. و من هیچ مشقی توی تابستون ننوشتم.  بیشتر چیزا تقریبا یادم رفته بود.  ولی خب به مرور که گذشت یادم اومد. نمره های دیکتم روزای اول زیاد خوب نبود. اما تا حالا چندتا 20 گرفتم. تازه امتحان ریاضیمو هم 20 گرفتم.  من ریاضی رو دوست دارم.  حتما ریاضی دان خوبی می شم.

توی تابستون کارای زیادی انجام دادم. کلاس قرآنم رو ادامه دادم. که شنبه ی همین هفته آخرین روزش بود. ولی تصمیم دارم پیش یه استاد دیگه برم و آموختن قرآنو رها نکنم. 

دیگه این که کلاس ژیمناستیک رفتم و هنوز دارم می رم تا ژیمناست خوبی بشم.

کاردستی های زیادی هم درست کردم. چندتایی دسته گل هم آب دادم. که عکسشو به زودی توی ادامه ی مطلب می زارم.


نظرات شما ()

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

کلاس چهارم
تابستان 1390
آموزش شنا
تجربه ی رفتن به موزه
روزانه های من
[عناوین آرشیوشده]

فهرست


16354 :کل بازدید
2 :بازدید امروز
6 :بازدید دیروز

اوقات شرعی


درباره خودم


من و شیرین کاری هایم

لوگوی خودم


من و شیرین کاری هایم

لوگوی دوستان






لوگوی دوستان


لینک دوستان


.: شهر عشق :.
همای سعادت
صدفم چشم به راهتم برگرد
من هیچم
جزیره صداها

اشتراک


 

فهرست موضوعی یادداشت ها


اردو . باغ فدک . تابستان . حضرت سید علاءالدین حسین . دسته گل . ژیمناستیک . قرآن .

آرشیو


آذر 1387
دی 1387
اردیبهشت 1388
آبان 1388
آذر 88

طراح قالب